زمینههای انقلاب [ویرایش]
مورخین دربارهٔ طبیعت سیاسی و اقتصادی اجتماعی انقلاب فرانسه اختلاف نظر دارند. تفسیرهای متداول مارکسیستی مانند تفسیر این انقلاب را نتیجه برخورد بین طبقه اشرافی فئودالی و اعضای سرمایهگرای طبقهٔ متوسط جامعه دانستهاند[۷]. بعضی از تاریخدانان استدلال میکنند که طبقهٔ اشرافی قدیمی یه در برابر اتحادی از اعضای طبقهٔ متوسط جامعه و روستاییان آزرده و حقوقگیران شهری تسلیم شدند. با این حال تفسیری دیگر ادعا میکند که انقلاب نتیجه از کنترل خارج شدن حرکتهای اصلاحی گوناگون اشرافی و مربوط به قشر متوسط جامعه بودهاست. مطابق این نظریه این حرکتها همزمان با حرکتهای مردمی حقوقگیران شهری جدید و روستاییان ایالتنشین بودند. اما هرگونه اتحاد در بین قشرها تصادفی و اتفاقی بودهاست.[۲] اما بسیاری از تاریخدانان بسیاری از خصوصیات را از دلایل انقلاب دانستهاند. از دلایل اقتصادی آن میتوان به دلایل زیر اشاره کرد:
دلایل اجتماعی و سیاسی زیادی هم وجود داشتند که بسیاری از انها نتیجهٔ برخاست ایدههای عصر روشنگری بودند مانند دلایل زیر:
گاهشمار انقلاب
اگر آغاز انقلاب را دست بالا «ماه مه ۱۷۸۹» یعنی هنگامیکه شاه فرمان شروع بکار مجلس اصناف را پس از ۱7۵سال داد، بدانیم و پایان آن را «سال ۱۸۰۴»، سال امپراتوری ناپلئون، درینصورت میتوان مروری اجمالی بر گاهشمار انقلاب نمود:[۲۵]
- مه ۱۷۸۹ (میلادی)
پادشاه فرانسه، لوئی شانزدهم، اعضای مجلس عمومی طبقاتی رابه کاخ ورسای فرا میخواند. این اولین نشست این مجلس پس از سال ۱۶۱۴ (میلادی)، در دوران لویی سیزدهم، است. و از آنها میخواهد تا بحران مالی کشور را مهار کنند.
- ژوئن ۱۷۸۹ (میلادی)
۱۷ ژوئن: طبقه متوسط مجلس موسوم به طبقه سوم[۲۶] از مجلس اصناف، جدا میگردند و خود را به عنوان مجمع ملی اعلام مینمایند. ۲۰ ژوئن: همهٔ اعضای مجمع ملی، بجز یک نفر، در زمین تنیس قصر پادشاه در ورسای تحصن میکنند و قسم یاد میکنند تا قانون اساسی جدید را تدوین کنند.
- ۱۴ ژوئیه ۱۷۸۹ (میلادی)
صبح روز سهشنبه، اوباش و انبوه خشمگین مردم پاریس با شنیدن اینکه سربازان پادشاه در راه هستند، سی هزار تفنگ سرپر را از زرادخانه سلطنتی در هتل اَنوالید، میدزدند و به زندان باستیل هجوم میبرند.
- اوت ۱۷۸۹ (میلادی)
۴ اوت: مجلس ملی حقوق فئودالی را لغو می کند. ۲۶ اوت: مجمع ملی، بیانیه حقوق بشر و شهروندان فرانسه را تصویب میکند. بر طبق این بیانیه، آزادی، یک حق طبیعی محسوب و تساوی تمام شهروندان در برابر قانون تضمین میگردد.
- ۵ اکتبر ۱۷۸۹ (میلادی)
کمبود مواد غذائی و شورشها ادامه مییابند. در پنجم اکتبر جمعیتی از مردم که اکثر آنها را زنان تشکیل میدادند از پاریس به سمت قصر پادشاه در ورسای، راهپیمایی و تقاضای نان میکنند. آنها اعضای خانواده سلطنتی را بعنوان اسیر با خود به کاخ تویلری، در پاریس که بیش از یک قرن کسی در آن نبود، میبرند.
- نوامبر ۱۷۹۰ (میلادی)
2 نوامبر: دولت داراییهای کلیسا را مصادره میکند.
- سال ۱۷۹۱ (میلادی)
۲۱ ژوئن: پادشاه و خانواده اش سعی در فرار از فرانسه دارند، اما در شهر مرزیِ وارن دستگیر شده و به فرانسه رجعت داده میشوند. هزاران تن از اشراف زادگان، کشیشها و افسران ارتش که مخالف انقلاب هستند، فرانسه را ترک میگویند.
۱۴ سپتامبر: لویی شانزدهم، قانون اساسی جدید را امضا نموده و بدین ترتیب سلطنت مشروطه را میپذیرد.
- آوریل ۱۷۹۲ (میلادی)
فرانسه علیه اتریش و پروس که برای حمایت از پادشاه فرانسه، نقشه حمله به فرانسه را داشتند، اعلان جنگ میکند. این آغاز جنگهای انقلابی علیه نیروهای مشترک اتریش، پروس، انگلستان و اسپانیا است. آنهاتا سال ۱۸۰۲ (میلادی) به مبارزه خود ادامه میدهند.
- اوت ۱۷۹۲ (میلادی)
ژاکوبینها و انقلابیون افراطی [۲۷] پادشاه را عزل و دستگیر مینمایند. و پس از آن اعدامهای انقلابی آغاز میگردد.
- ۲۲ سپتامبر ۱۷۹۲ (میلادی)
انتخابات بر پا میگردد. برای اولین بار در تاریخ فرانسه، هر فرانسوی از حق رای برخوردار است. رژیم پادشاهی از میان میرود و در فرانسه یک جمهوری و دولت مردمی اعلام میگردد. از این پس، حتی پادشاه لوئی شانزدهم نیز یک شهروند خوانده میشود. شروع تقویم انقلاب از ۲۲ سپتامبر است.
- ۲۱ ژانویه ۱۷۹۳ (میلادی)
در یازدهم ژانویه لوئی شانزدهم به جرم خیانت و شرکت در توطئه با قدرتهای خارجی گناهکار شناخته شده و ۱۰ روز بعد اعدام میگردد.
- ۵ سپتامبر ۱۷۹۳ (میلادی)
آغاز دوره وحشت و ترور در فرانسه؛ ژاکوبینها، گروهی انقلابی افراطی به رهبری ماکسیمیلیان روبسپیر، قدرت را در دست میگیرند. این دوره ۱۰ ماه بطول میانجامد.
- ۱۶ اکتبر ۱۷۹۳ (میلادی)
همسر لوئی شانزدهم، ماری آنتوانت، اعدام میگردد.
- ۲۸ ژوئیه ۱۷۹۴ (میلادی)
با اعدام روبسپیر و ۲۱ تن از یارانش دوره وحشت پایان میپذیرد و از آن به ترمیدور یاد میکنند.
- سال ۱۷۹۵ (میلادی)
۲۲ اوت: قانون اساسی سال ۱۷۹۵ به تصویب میرسد. اکتبر: قرار داد صلح با پروس و هلند و چند ماه بعد با اسپانیا به امضاء میرسد. یک دولت جدید به نام
- سال ۱۷۹۹ (میلادی)
ناپلئون بناپارت، یک ژنرال ارتش انقلابی، قدرت را در دست میگیرد. دولت به ناچار کناره گیری میکند. ناپلئون بسرعت امنیت را برقرار میسازد و خود را اولین کنسول میخواند.
- سال ۱۸۰۲ (میلادی)
ناپلئون به عنوان کنسولاول مادام العمر، انتخاب میگردد.
- ۲۸ مه ۱۸۰۴ (میلادی)
ناپلئون خود را امپراتور فرانسه و همسرش ژوزفین را
نشست ملی سال ۱۷۸۹ [ویرایش]
جرقه ابتدایی انقلاب تلاشهای ناموفق لویی شانزدهم برای حل مشکلات اقتصادی رو به بدتر شدن فرانسه بود.در فوریه ۱۷۸۷ وزیر اقتصادی وی (Loménie de Brienne) را تشکیل داد.این مجمع متشکل از گروهی از شریف زادگان ٫ روحانیون ٫ تعدادی از طبقه متوسط و ماموران دولتی بود.هدف از تشکیل این مجمع کنار گذاشتن پارلمان که قدرت کنترل کردن فرمانهای سلطنتی را داشتند بود.اعضای پارلمان خود را مجریان نظارتهای مشروطه سنتی بر سلطنت میدانستند. از مجمع برجستگان خواست تا جدیدی را تصویب کنند که در آن برای اولین بار بر اموال روحانیون و اشراف مالیات بسته میشد.مجمع این قانون را تصویب نکرد و به جای آن از لویی شانزدهم خواست تا نشست ملی نمایندگانی از را فرا بخواند.آخرین بار نشست ملی در ۱۶۱۴ فراخوانده شده بود.در ۸ اگوست ۱۷۸۸ شاه به تشکیل نشست ملی تن داد.این در حالی بود که در دومین دوره خود به عنوان وزیر اقتصاد بود.[۲۸]
سقوط باستیل [ویرایش]
باستیل نام زندان بزرگی بود در پاریس که بسیاری از مخالفان دولت و سلطنت در آن زندانی بودند. این زندان با یورش مردم در ۱۴ ژوییه ۱۷۸۹ سقوط کرد. کمی پس از ظهر، جمعیت پل متحرک اول را ویران ساخت. افراد گارد ملی هم کمک کرده و پل متحرک دوم را ویران ساختند. مدافعان باستیل به جمعیت تیراندازی کردند اما بی فایده بود و نیروهای مهاجم به داخل دژ سرازیر شده و فرماندهٔ باستیل، لونا، را اعدام کردند و باستیل را به آتش کشیدند و برای همیشه آن را از بین بردند. آنچنان که امروزه از آن، تنها میدان بزرگی به نشانه آن باقی است. بسیاری، سقوط زندان باستیل را اولین جرقه انقلاب میدانند.[۳]
الغاء فئودالیته و پیشنویس قانون اساسی [ویرایش]
۲۰ روز پس از سقوط باستیل، ، به منظور آرامسازی جنگ و آشوب داخلی، در شب چهارم اوت، نظام فئودالیته را برای همیشه ملغا نمود. مجلس اصناف، بیگاری کشیدن از کلیسا را نیز برداشت. بدین ترتیب امتیازات صدها ساله اشراف و کلیسا از میان برداشته شد. در روز چهارم اوت اعلامیه حقوق بشر و شهروندی فرانسه*[۳۱] نوشته شد و بنا شد تا در مقدمه قانون اساسی بعدی گنجانده شود تا حقوق شاه و ملت را تعیین نماید.
راه پیمایی زنان در ورسای [۳۲] [ویرایش]
در پنجم اکتبر، حدود ساعت نه، انبوه زنان کارگر و خشمگین پاریسی از بخشهای فقیرنشین جلوی شهرداری گرد آمده و تقاضای نان کردند. آنها به داخل ساختمان هجوم آورده و نگهبانان را خلع سلاح کردند و به جمع آوری اسلحه پرداختند. وقتی به آنها گفته شد کمون نمی تواند به آنها کمک کند، عازم ورسای شدند، در حالی که تعدادی از مردان به نشانه همدردی با آنان همراه شده بودند.جمعیت در حدود ساعت 5:30 به ورسای و تالار مجلس رسیدند. آنان شاه و اعضای خانواده سلطنتی را مجبور کردند، به پاریس بیاید. شاه با پشتیبانی گارد ملی، به کاخ تویلری در مرکز پاریس آمد. جایی که یک قرن کسی در آن ساکن نبود.
مجمع قانون گذار و فروپاشی سلطنت
از دوران روبسپیر به دوران ترور و وحشت انقلاب یاد میکنند. یکی از افتخارات مجلس در این دوران، اختراع دستگاهی بود که به نام سازندهاش گیوتین نام گرفته بود و به زودی به «ماشین مرگ انقلاب» لقب یافت. در این دوران بسیاری از مردم به عنوان دشمن مردم و مخالفان جمهوری و آزادی دستگیر، محاکمه و فورا به دست گیوتین سپرده شدند.[۳]
نظرات شما عزیزان: